در
کشورى و اقتصادى که متکى به منابع زیرزمینى است و ثروت باد آورده در آن
کشور حاکم است، وقتى قرار شد که ما این ثروت ذخیرهى تاریخى خودمان را از
زیر زمین بکشیم بیرون، مدام خامفروشى کنیم، به حالت«بچه پولدارىِ ملى» -
اینجورى بگوییم مثل بچهپولدارها که قدر
پول را نمیدانند، هرجور دستشان بیاید خرج میکنند -
کشور را بخواهیم اداره
کنیم، آنجا نه نخبه شناسایى میشود، نه به نخبه احساس احتیاج میشود، نه نخبه
میتواند نقش ایفا کند. نتیجه هم همین میشود که سرنوشت کشور مىافتد دست آن کسانى که سیاستگذاران کلانِ دنیاى نفت و منابع زیرزمینىاند.