پیکر شهیدم را داخل یک سالن و درون یک تابوت گذاشته بودند. در تابوت را باز
کرده بودند. به قدری حادثه شهادت پسرم برای من سنگین بود که وقتی با پیکر
مواجه شدم از شدت حزن و اندوه بلند فریاد زدم «محمد»!
فرمانده کمیته جستوجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح بنقل از مادر شهیدان کشوری میگوید: بعد از چند ماه فرزند دوم من محمد به جبهه رفت. 15 ساله بود که در عملیات محرم شهید شد. میدانستم اگر محمد هم برود ممکن است شهید بشود، ولی فکر نمیکردم به این زودی شهید شود. 10 روزی طول کشید که او را به تهران منتقل کردند. بعد به ما خبر دادند بیایید پیکر را ببینید.
به همراه خانواده و فامیل به بیمارستانی رفتیم که شهید را در آنجا برده بودند. شهید را داخل یک سالن و درون یک تابوت گذاشته بودند. در تابوت را هم باز کرده بودند به قدری حادثه شهادت پسرم برای من سنگین بود که وقتی با پیکر مواجه شدم از شدت حزن و اندوه بلند فریاد زدم محمد! محمد! یک لحظه دیدم فرزندم چشمانش را باز کرده و نگاهی به من انداخت بعد داخل تابوت چرخید و نگاهی هم به پدرش انداخت. همه گفتند او زنده است. بعد که خوب نگاه کردیم، فهمیدیم هر دو پایش را در جبهه جا گذاشته و یک تیر هم به قلبش اصابت کرده و به این ترتیب او شهید شده بود.